نیلوفر آبی

نیلوفر آبی - بودیسم - ادبیات - وب

نیلوفر آبی

نیلوفر آبی - بودیسم - ادبیات - وب

Rebel Against God












خدا رو به آدم کرد و با صدایی گرفته گفت :

ای آدم تو را درد باید
درد را حنجره
حنجره را فریاد
آزادی از هم اینک بر هرعصیان

Chicken Philosophy







برگردان : کسرا ارام




فلسفه ی مرغی



WHY DID THE CHICKEN CROSS THE ROAD



چرا مرغ از خیابان عبور کرد ؟


Plato: For the greater good.


افلاطون : برای مصلحت جماعتی بزرگتر



Aristotle: To fulfill its nature on the other side.


ارسطو:برای تکمیل کردن فطرتش در سوی دیگر خیابان



Karl Marx: It was a historical inevitability.


کارل مارکس : عبور مرغ از خیابان ضرورتی تاریخی بوده است .



Nietzsche: Because if you gaze too long across the Road, the Road

gazes also across you.


نیچه : چرا که اگر شما برای مدت مدیدی به خیابان بنگرید ، خیابان نیز به شما چشم خواهد دوخت .



Jean-Paul Sartre: In order to act in good faith and be true to

itself, the chicken found it necessary to cross the road.


سارتر : کنشی مثمر ثمر ، به زعم خود مرغ ، جهت بهتر کردن شرایط حیات



Albert Einstein: Whether the chicken crossed the road or the road

crossed the chicken depends upon your frame of reference.


انیشتین : چه خیابان از مرغ عبور کند و مرغ از خیابان ، هر دو بی ارتباط با چارچوب داوری شما نخواهد بود .



Darwin: It was the logical next step after coming down from the

trees.


داروین : عبور مرغ از خیابان گام عقلانی بعدی پس از پایین آمدن از درخت است .


Ernest Hemingway: To die. In the rain.


همینگوی : برای مردن در زیر باران


Camus: The chicken's mother had just died. But this did not really

upset him, as any number of witnesses can attest. In fact, he

crossed just because the sun got in his eyes.


کامو : مادر مرغ بی شک مرده است اما به تصدیق بسیاری از شاهدان مرغ هرگز از این اتفاق ناراحت نشده است. در حقیقت ،مرغ از خیابان عبور کرد تنها به این دلیل که خورشید در چشمان او غروب کرد .


آهای تویی که ....


برگردان: کسرا آرام


آهنگ زیر از آلبوم دیوار پینک فلوید انتخاب شده است

آهای تویی که ....

آهای تویی که بیرون در سرما ایستاده ای

تویی که تنهایی و به خود می لرزی

می توانی درکم کنی؟

آهای تویی که در کنار جاده ایستاده ای

با پاهایی ملتهب و لبخندی کم رنگ بر لب

می توانی درکم کنی ؟

آهای

آنان را در بخاک سپردن روشنایی یاری نکن

و بدون مبارزه تسلیم آنها نشو

آهای تویی که بیرون برای خودت ایستاده ای

تویی که عریان در کنار تلفن هستی ، مرا درک خواهی کرد؟

مرا در جابجاکردن سنگ های دیوار کمک می کنی ؟

قلبت را بگشا ، که بسوی خانه می آیم

اما این خیالی بیش نبود

همانطور که می بینی دیوار خیلی بلند بود

هر چقدر هم که تلاش می کرد باز هم راه فراری نبود


و کرم ها مغز او را خوردند

آهای تویی که در کنار جاده ایستاده ای
و کاری را می کنی که از تو خواسته اند، می توانی کمکم کنی ؟

آهای تویی که آنسوی دیوار هستی

و بطری ها را می شکنی ،می توانی کمکم کنی ؟

آهای ! به من نگو که دیگر هیچ امیدی نیست

حال که در کنار هم ایستاده ایم و جدا از هم نابود می شویم .

Hey you!
out there in the cold
getting lonely, getting cold, can you feel me
Hey you! Standing in the aisles
with itchy feet and fading smiles, can you feel me
Hey you! don't help them bury the light
Don't give in without a fight.
Hey you! out there on your own
Sitting naked by the phone, would you touch me
Hey you! with your ear against the wall
Waiting for someone to call out, would you touch me
Hey you! would you help me to carry the stone
Open your heart, i'm coming home
But it was only fanstasy
The Wall was too high, as you can see
No matter how he tried he could not break free
And the worms ate into his brain
Hey you! out there on the road
Doing what you're told, can you help me
Hey you! out there beyond the wall
Breaking bottles in the hall, can you help me
Hey you! don't tell me there's no hope at all
Together we stand, divided we fall

افکار خطرناک



برگردان: کسرا آرام


افکار خطرناک

پنج فیلسوفی که افکارشان دنیا را لرزاند .

چه کسی فکر می کند که بزرگان اندیشه همواره شبیه به هم فکر می کنند ؟هیچ کدام از افکار انسان های بزرگ شبیه به هم نیست . کسی که می خواهد فیلسوف بزرگی شود می بایست چیزی را بگوید که کاملاً نو بوده و مردم را وادار به توجه کردن کند(به عبارت دیگر افکارفیلسوفان بزرگ به خودی خود انقدر بزرگ است که مردم مجبور به توجه کردن به آنانند) . در پایین به معرفی پنج فیلسوف بزرگی می پردازم که به خاطر افکار بحث انگیزشان خود را در معرض خطراتی چون زندانی ، تبعید و حتی اعدام شدن قرار دادند.




سقراط ، پرسشگر


سقراط(469-399 پیش از میلاد)سنگ تراش تهیدستی بود که زمان های بیکاریش را به پرسه زدن در اطراف آتن می گزراند و از دیگران چنین سوالاتی را می پرسید : چطور می دانید که چیزی درست و یا غلط است ؟ و یا اینکه چرا اینطور زندگی می کنید ؟سوالات سقراط برخی را به تفکر وا می داشت و آنها را وادار می ساخت دنبال او رفته و در او به دنبال پاسخ هایشان بگردند . ( از جمله این افراد ،کشتی گیر تنومندو جوانی به نام افلاطون بود ). در اینجا بود که فلسفه برای اولین بار پا به عرصه وجود گذاشت . اما همه ی مردم با مطرح کردن چنین سوالاتی موافق نبودند . بزرگان یونان چون می ترسیدند که سقراط باعث رواج فساد و خیانت در میان مردم شود او را به زندان انداختند . او در دفاع از خود جمله ای را بیان کرد که برای همیشه شعار فلسفه باقی خواهد ماند : "زندگی کورکورانه ارزش زیستن ندارد".در دادگاهی که برای سقراط ترتیب داده بودند او به مرگ محکوم شد و ازاینرو لقب اولین شهید راه آزادی اندیشه را به خود اختصاص داد.




ماکیاولی ، تمهیدکننده


وقتی نام شما به واژه ای هم معنی با طرح ریزی و تمهید افکار شیطانی تبدیل شود به زبان دیگر از نظر فلسفی به موفقیت دست پیدا کرده اید. ماکیاولی ( 1469-1527 ) سیاستمداری اهل فلورانس بود که ایده ها ی ساده ی او کماکان افکار هر کسی را آشفته می کند . او در کتاب خودش به نام "فرمانروا " توضیح می دهد که پادشاهان برای کنترل قدرت چه کارهایی می کنند.او بر این عقیده بودکه آنان برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری اعم از قتل ، دزدی ، دروغ و خرابکاری می زنند و اگر شما نیز به دنبال این هستید که به پادشاهی موفق بدل شوید می بایست همین کارها را انجام دهید . او لزوما از این گونه اعمال طرفداری نکرده و به کسی پیشنهاد نمی کند که چنین کارهایی بکند ; او در این کتاب تنها سعی بر گزارش دادن این حقایق دارد . ماکیاولی آنقدر عاقل بود که انتشار این کتاب را تا بعد از مرگش به تعویق بیاندازد . انتشار این کتاب خشم خوانندگان را در پی داشت و در عین حال راهنمای افرادی شد که تا امروز چنین افکارشیطانی ای را در سر می پرورانند.


توماس هابز،واقع گرا


امروز توماس هابز(1588-1679) را به عنوان بنیانگزار علم سیاست می شناسند.تمامی کتاب های او در طول زندگی ممنوع بودند و سوزانده می شدند . او همواره به خاطر کتاب "لویاتان"ش مجبور بود از کشوری به کشور دیگر جهت حفظ جانش بگریزد . در این کتاب که از قضا معروف ترین آنها هم می باشد ، به طرح این موضوع می پردازد که آدمی اساسا موجودی خودخواه و سلطه جوست و تنها در صورت وجود هراس از رهبری قدرتمند است که تا حدودی دست از این امیال نفرت انگیز وفطری اش بر میدارد . البته او با گفتن این جمله "که رهبر می بایست فردی بوده که مردم با حکمرانی او موافق باشند ونه فقط شخصی که از اطرافیانش قدرتمندتر است " از خشونت اولیه ی نظریه اش کاست . این عقیده که امروز ما آنرا به عنوان قراردادی اجتماعی می شناسیم ، باعث رنجش خاطر پادشاهان و قدرتمندان می شد چرا که بر طبق این نظر آنها به تایید مردم محتاج بودند . آثار هابز الهام بخش تمامی جنبش های آزادیخواهانه و انقلابی در 300 سال بعد از خودش بود .


کارل مارکس ، طرفدار مرام اشتراکی


کارل مارکس (1818-1883)، متفکری بود که در حوزه اقتصاد بسیار تندروتر از حوزه ی سیاست بود . او بارها در فرانسه و بلژیک تحت پیگرد بود . امروز از او به عنوان پدر کمونیسم یاد می کنند . حوزه آثار باقی مانده از او بسیار وسیع می باشد ولی مشهورترین کتاب های او "سرمایه" و "منیفست کمونیسم "می باشد . اولی توضیح می دهد که چطور رژیم های سرمایه داری فعالیت کرده و بخصوص اینکه چطور طبقات کارگری را به استثمار خود در می آورند . او در کتاب دوم نیز از طبقه کارگر می خواهد که بر علیه این رژیم های سرمایه داری متحد شوند. هر چند جنبشی که او به دنبال آن بود در طول زندگی اش هرگز رخ نداد و بعد از او بود که کشورهای روسیه ، چین وبرخی کشورهای دیگر در قرن 20 موفق شدند انقلاب هایی را در راستای افکار او به انجام برسانند. امروز خیلی از کشورهای غیر کمونیست چون ایالات متحده ،بسیاری از نظریات اجتماعی او را چون آموزش رایگان و مالیات بر درآمد در نظام های کشورداری خود به کار می گیرند . حتی امروز نیز نام مارکس بسیاری را به وحشت می اندازد : در سال 2005 یکی از مجلات محافظه کار "منیفست" او را به عنوان خطرناک ترین کتاب نوشته شده در طول تاریخ معرفی کرد .


فردریش نیچه ، مبارزه گر


فردریش نیچه (1844-1900) اگر چه به نوعی تربیت شده بود که کشیش لوتران (وابسته به مارتین لوتر) شود بی شک با گفتن این عبارت که "خدا مرده است " مادرش را برای همیشه از خود ناامید ساخت . ( البته خوب شد که مادرش هرگز نازیها را ،که ایده اصلی خود را از کتب نیچه گرفته بودند ، ندید).نیچه متفکری بسیار پیچیده بود و در بسیاری از حوزه ها نیز آثاری برجای گذاشته است ولی بحث برانگیزترین آنها حوزه ی اخلاقیات می باشد . او با مطرح کردن این موضوع که جامعه غرب هرگونه ایمان حقیقی به آسمان را ازدست داده است ( منظور او از اینکه خدا مرده است همین است )، بر این عقیده بود که غرب می بایست تمامی اخلاقیات قدیمی و منسوخ خود را که منطبق بر اصول مسیحیت و یهودیت است کنار گذاشته و به استقبال قدرت های خلاق و فطری خود برود . قابل توجه خواننده هایی که شجاعت آن را دارند که زندگی مملو از حیات را تجربه کنند باید گفت که فلسفه ی نیچه کماکان الهام بخش کسانیست که از مذهب دلزده هستند و در عین حال تهدید کننده ی حیات کسانیست که به مذهب هنوز پایبندند .



WWW.sparknotes.com


از اینکه با فرستادن نظرات فنی تان در حوزه ی ترجمه من را یاری می کنید بسیار ممنونم.

جمله واره های کافکا

برگردان : کسرا ارام


مرگ چیزی نیست جر تسلیم نیستی به نیستی ، اما درک این موضوع نا ممکن است ، چطور انسان به عنوان موجودی هیچ ، اینطور آگاهانه خودش را نه صرفاً به نیستی ای پوچ که به نیستی ای خروشان تسلیم می کندکه پوچی اش تنها شامل غیر قابل فهم بودن است " فرانتس کافکا – 4 دسامبر 1913

من دائم در حرکت هستم ، به قله ی کوه پرواز می کنم اما بیشتر از یک لحظه نمی توانم آنجا بمانم . دیگران نیز در حرکت هستند ، اما در سطوحی پایین تر با قدرتی بیشتر ، اگر خطر سقوط آنان را تهدید کند ، خویشاوندانشان که در کنارشان هستند آنان را خواهند گرفت . اما من در بالای کوه در حرکتم ، وافسوس که برای من مرگی نیست و هر چه هست شکنجه ی ابدی مرگ است . " یادداشت های کافکا

"به خاطر عجیب بودنش نتوانستم آنرا بخوانم ، ذهن آدمی هنوز به اندازه کافی آشفته نیست " آلبرت انیشتین ، پس از بازگرداندن یکی از رمان های کافکا که از توماس مان به امانت گرفته بود .





"نگاه کردن به چشم های کافکا همواره گیج کننده است ، پر از آگاهی کودکانه و لبخندی مبهم که کنایه از غم دارد . همواره به نظر می رسد که تا حدودی شرمسار است . " جان ارزیدیل ، مشکل کافکا

منبع

ادامه مطلب ...