نیلوفر آبی

نیلوفر آبی - بودیسم - ادبیات - وب

نیلوفر آبی

نیلوفر آبی - بودیسم - ادبیات - وب

تحلیل کاراکتر های اصلی ناطوردشت


هولدن کالدفیلد

شمار خوانندگانی که خودشان را با شخصیت هولدن یکی دانسته و او را قهرمان خود قرار می دهند همواره زیاد و در عین حال تعجب اور بوده است . نارضایتی هولدن و آشکارا بیان کردن آن ، بسیاری از خواننده ها را وا میدارد که همچون او فکر کنند در حالیکه بسیاری از آنان کاملاً از نظر پیشینه و فرهنگ متفاوت با او هستند . شخصیت اغواکننده ی او آدمی را وامیدارد که بیشتر به دیدگاه او نزدیک شده و از کج خلقی و زودرنجی او مشعوف شود تا اینکه به اشتباهات او بپردازد و آنها را درک کند . نشانه های زیادی مبنی بر اینکه راوی ناطوردشت ( هولدن ) شخصی اشفته و غیر قابل اطمینان است، وجود دارد . از جمله اینکه : از چهار مدرسه اخراج شده است ، کاملاً نسبت به اینده اش بی علاقه است ،قادر به برقراری ارتباط با مردم نیست و در بیمارستان بستری بوده و به خاطر نارضایتی اش از همه چیز تحت نظارت روانکاو است . بر اساس داستان می دانیم که دو حادثه که در زندگی گذشته او اتفاق افتاده است ضرباتی بر وضعیت روحی اش وارد کرده است .مرگ برادرش الی و خودکشی یکی از همکلاسی هایش . هرچند با این اوصاف نیز قادر نیستیم رفتارهای غیر عادی او را به حساب نوعی اختلال روحی بگذاریم.

مشخص ترین ویژگی هولدن این است که تقریباً از هرچیز و هر کس به شدت انتقاد می کند . او از کسانی که خسته کننده ،مغرور و خصوصاً حقه بازند به شدت انتقاد کرده و در مورد آنها همچون یک فیلسوف نظر می دهد . او علاقه زیادی به مقصر دانستن دیگران دارد تا جایی که اغلب اوقات این رفتار از حد خارج شده و صورتی مضحک و خنده دار می یابد .به طور مثال وقتی فکر می کند که مردم باید خیلی بی نزاکت و احمق باشند که یک نفر از راه برسد و روی سنگ قبر او بنویسد " دهنتو.... ". هولدن نه تنها آدم هایی که ریا کارند را حقه باز می خواند بلکه از نظر او آنهایی که خیلی معمولی هستند نیز حقه بازند - برای مثال معلم هایی که رفتارشان در کلاس هیچ فرقی با وقتی در خارج از کلاس با مردم حرف می زنند ندارد و کسانی که همچون بقیه افراد طبقه اجتماعی شان لباس پوشیده و مثل آنها رفتار میکنند.هرگاه هولدن دیگران را به خاطر سطحی بودنشان حقه باز می خواند ، خودش نمی داند که او نیز با به کاربردن این واژه همچون بقیه مردم سطحی است . او در تمامی اوقات خیلی قطعی در مورد همه چیز قضاوت می کند و کمتر پیش می اید که چیزها را عمیقاً مورد بررسی قرار دهد .
وجه دیگر شخصیت هولدن که نیازمند نقد و بررسی است ، نگرش او در قبال سکس است . هولدن باکره است و درعین حال علاقه زیادی به رابطه جنسی دارد و در بیشتر اوقات داستان سعی بر از دست دادن این باکره گی دارد . او عمیقاً اعتقاد دارد که رابطه جنسی باید بین کسانی انجام شود که حقیقتاً به یکدیگر احترام گذاشته و همدیگر را محترم می شمارند . او وقتی به این درک می رسد که رابطه جنسی می تواند امری اتفاقی و غیر جدی باشد ، دچار نوعی آشفتگی می شود . قرار استرادلیتر با جین به هیچ وجه باعث برانگیخته شدن احساس حسادت در او نشد بلکه چیزی که او را خشمگین کرد این بود که دختری که از مسائل جنسی چیزی نمی داند با کسی قرار است بیرون برود که در این روابط خبره است . از این گذشته هولدن بسیار ناراحت است که چرا زنانی که او اصلاً به آنها اهمیت نمی دهد باعث تحریک شدن او می شوند . مثلاً آن دختر موطلایی که هولدن با او در سالن لوندر (نرگس ) می رقصد و یا سلی که از نظر هولدن احمقی بیش نیست ولی با این همه با او قرار می گذارد که بیرون بروند . او دچار اشفتگی می شود که چرا انحرافات جنسی باعث تحریک او می شوند – مخصوصاً کارهایی که از ادب دور است ، مثلاً پرتاب کردن اب دهان به صورت شریک جنسی . هرچند هولدن اینگونه روابط را مزخرف می خواند ، ولی منکر وجه سرگرم کننده و جالب این کارها نمی شود ، اگر چه فکر می کند که نیازی به اینگونه رفتارهای انحرافی نیست .

در آخر لازم است اشاره ای به اسم هولدن کالفیلد شود : کال در انگلیسی به معنای غشای نازکی است که حین تولد بر روی جنین وجود دارد . پس شاید نام هولدن نمادی از نابینایی و ناتوانی کودک در تشخیص و درک پیچیدگی های دنیای بزرگتر ها باشد . اسم او را می توان به صورت هولد – ان کال- فیلد خواند : یعنی اینکه او نمی خواهد بیننده ی پاکی و در حقیقت ناتوانی اش باشد .


فیبی کالدفیلد

پیش از اینکه به وجود فیبی در داستان پی ببریم ،طبق چیزهایی که هولدن می گوید می فهمیم که او تنها شخصیت پاک و بی گناه دنیای چند رنگ مردم حقه باز و ریا کار است . به نظر می رسد که نوعی دوگانگی میان دنیای شیرین و پاک کودکی و دنیای بیرحم بزرگترهای چند رو و سطحی وجود دارد . در این بین هولدن می خواهد در همان دوران شیرین بماند و از رفتن به دنیای بزرگترها هراسان است . اما فیبی باعث پیچیده تر شدن داستان گویی هولدن می شود . فیبی به جای اینکه از هولدن جانبداری کند بیشتر از دست او خشمگین می شود که چرا نمی خواهد وارد دنیای بزرگترها شود . هرچند فیبی از برادرش 6 سال کوچکتر است ولی به این درک رسیده است که بزرگ شدن فرآیندی است که انسان می بایست وارد ان شود .او همچنین می فهمد که امتناع هولدن از بزرگ شدن بیشتر ناشی از خود اوست تا دنیای بیرحم بیرون . در کنار فیبی است که دیدگاه سرسختانه و امتناع او از بزرگ شدن رنگ می بازد و شکلی احمقانه پیدا می کند . در این هنگام فیبی به نوعی راهنما برای خواننده تبدیل می شود . چرا اینکه او برادرش را بهتر از ما می شناسد و از اینرو ما نیز به او اطمینان می کنیم . در اینجاست که اطمینان ما به راوی کمتر شده و خود را در اختیار خواهر او یعنی فیبی قرار می دهیم .

فیبی تصویر دوران کودکی هولدن – بچه هایی که در یک دشت بازی و سر و صدا می کنند - را بصورتی ساده درآورده و به ان شکلی خیالی و ایده ال می دهد . شخصیت فیبی نگرش هولدن نسبت به دنیا را به نقد می کشد .: فیبی کودکی بیشتر نیست ولی در عین حال در تصور خیالی و احساسی هولدن از پاکی دوران کودکی نمی گنجد . به نظر می رسد فیبی به این نتیجه رسیده که کج خلقی برادرش با دنیا در حقیقت ظلم و کج خلقی به خود اوست ، هرچند در هیچ جای داستان به صورت علنی آنرا بیان نمی کند . فیبی می بیند که برادرش عمیقاً غمگین است و به عنوان جوانی پاک و بی گناه نیازمند عشق و حمایت است .


آقای آنتولینی

آقای آنتولینی تنها آدم بزرگی است که سعی دارد به هولدن نزدیک شود . او سعی می کند که در نظر هولدن بیگانه نباشد و از اینرو به شخصی حقه باز متهم نشود . او شبیه بقیه مردم پیرو قوانین نبوده و طبق آیین رفتار نمی کند . او با هولدن از جایگاه یک معلم و یا کسی که دارای قدرت است سخن نمی گوید ، چنانچه در اول داستان می بینیم که آقای اسپنسر اینگونه بوده است . او کاری به سیگار کشیدن و یا مست بودن هولدن ندارد و وقتی هولدن او را نیمه شب از خواب بلند می کند هیچ اعتراضی به او نمی کند . از این گذشته وقتی در را به روی هولدن باز می کند ، سعی در مخفی کردن آپارتمان به هم ریخته و یا همسر سن دارش که بیگودی به سر زده ندارد و یا اینکه او تلاش نمی کند که مستی اش را از هولدن مخفی کند .

حتی شیوه ای که آقای انتولینی از آن برای واداشتن هولدن به درس خواندن استفاده می کند ،کاملاً غیر معمولی است . او هولدن را می شناسد و می داند که او با بقیه شاگردانش فرق دارد ، و با تایید رنج و اشفتگی هولدن به او پیشنهاد می کند که شاید روزی این اتفاق ها ارزش نوشته شدن را داشته باشند . او تحصیلات را به هولدن پیشنهاد می کند ، ولی نه به عنوان راهی برای همرنگ شدن با جامعه بلکه مسیری برای پرورش و رشد نگرش بدیع او نسبت به زندگی .و در آخر از او می خواهد که دنبال طرز فکری باشد که بیشترین انطباق را با او دارد .

وقتی اقای آنتولینی از سر مهربانی پیشانی هولدن را وقتی او در خواب است لمس می کند ، شاید مقداری از حد خود تجاوز می کند . هرچند شواهد کمی مبنی بر سوئ استفاده جنسی وجود دارد ، ولی هولدن فکر می کند که او چنین قصدی داشته است و رفتار آقای آنتولینی را به اشتباه برداشت می کند . در فصل 19 داستان هولدن نشان می دهد که تا چه اندازه از همجنس باز هایی که در اطرف وجود دارند نگران است و می ترسد که شاید روزی خود او نیز به چنین افرادی تبدیل شود .همچنین بر طبق داستان می دانیم که او هنگام خروج از پنسی همواره به موضوع روابط جنسی فکر می کرده است . اما این بخش از داستان تنها بخشی نیست که او نسبت به برخورد و نزدیکی فیزیکی عکس العمل نشان می دهد .مثلاً وقتی سانی در حالیکه لباس بر تن نداشت بر روی او افتاد در آن لحظه حس ناخوشایندی به او دست داد . ویا حتی وقتی خواهر دوست داشتنی او دستش را دور او حلقه می کند ، هولدن اینطور می گوید که گاهی اوقات خواهرش خیلی مهربان می شود .

هولدن از اینکه خیلی سریع راجع به اقای آنتولینی قضاوت کرده ، ابراز پشیمانی می کند ، ولی این اشتباه برای او خیلی مهم بود ، چرا که او در آخر رفتار خودش مبنی بر سریع قضاوت کردن در مورد بقیه مردم را زیر سوال می برد . هولدن به این نتیجه می رسد که اگر حتی اقای آنتولینی همجنس باز بوده باشد نباید خیلی سریع نسبت به عمل او عکس العمل نشان می داد در حالیکه او کاملاً فردی مهربان بود و با او به خوبی رفتار کرده بود . در آخر هولدن اینطور اعتراف می کند که آقای آنتولینی مردی پیچیده است و او خیلی احساسی برخورد کرده است .

برگردان : کسرا آرام
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد